به نام ایران
می خواستم از نا آشناییمان با فرهنگ بگویم ، می خواستم از بیگانگیمان با این خاک بگویم ، می خواستم از ...
اما حالا که فکر می کنم می بینم چه فرهنگی ، چه خاکی ، ... آنقدر در مشکلات روزمره خود غرقیم که دیگر مجالی حتی برای آه کشیدن نیست چه رسد به خواندن از عشق بیژن و منیژه ، چه رسد به خواندن از حماسه و عشق به میهن رستم ، چه رسد به ...
ولی با این همه فقط یک کلمه است که حتی وقتی غرق در گرداب مسائلیم ، حس شادی و غرور از دست رفته را باز می یابیم و همین یک کلمه است که بهانه سرودن شاهنامه شد ، همین یک کلمه است که بهانه از جان گذشتن شد ، آری همین یک کلمه است ، همین یک کلمه که یک تاریخ و یک ملت را در دل خود جای داده است ، همین یک کلمه ... ایران
زنده و پاینده باد فردوسی ، زنده و پاینده باد خیام ، سرفراز و پاینده باد ایران ، سرفراز و پاینده باد این خاک ...
شعر زیبای وطن را نیز در ادامه مطلب می گذارم تا اگر رمقی داشتید آن را نیز بخوانید...
ادامه مطلب ...
به نام وطن
اولین بار که شاهنامه خواندم ده، دوازده ساله بودم. ولی اولین بار که شاهنامه شنیدم را دقیق نمی دانم. یادم می آید که هنوز مدرسه نمی رفتم که «بابا» از رستم و سهراب می گفت. احتمالا پنج ساله بودم. شاید هم کم تر. مثلا دو، سه ساله. شاید هم کم تر...
آهان یادم افتاد! اولین بار که شاهنامه را شنیدم، چند صد سال پیش بود. همان وقتی که فردوسی بزرگ رستم و سهراب و سیاووش را زنده می کرد. همان وقتی که ارمغان جاودانش را مهیا می کرد تا تقدیم ایرانیان کند، که ایرانیان هیچ وقت فراموش نکنند که روی چه خاکی زاده شده اند. تا هیچ وقت از یاد نبرند که فرزندان چه کسانی هستند و همیشه به یاد داشته باشند که ایرانی اند.
شاهنامه را همان وقتی شنیدم که سرود: «...عجم زنده کردم بدین پارسی»
حکیم آن موقع، فریادی زد که هنوز در گوش ایران می پیچد.
نامت بلند، ایران.
سرودت جاودان، حکیم.