-
برف (۸۷)
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1387 21:57
سلام دیروز برف نو باریدن گرفت در این گرفتگی و آلودگی ، شاید این " امید ِ سپید " بتواند – هرچند اندک – امیدی در دلهامان ایجاد کند که " همه آلودگی ست این ایام ". برف برف ِ نو ، برف ِ نو ، سلام ، سلام! بنشین ، خوش نشسته ای بر بام. پاکی آوردی – ای امید ِ سپید! – همه آلودگی ست این ایام. راه ِ شومی ست می...
-
تفکیک جنسیتی: آری یا نه؟
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1387 19:28
سلام عماد درست می گفت، من موافق طرح تفکیک جنسیتیم. اما صبر کنید! من مخالف حضور زنان در اجتماع و یا دانشگاه و یا... نیستم، من فقط یک حرف دارم و آن اینکه به قول دیالوگ معروف مظفرالدین شاه در فیلم کمال الملک: " باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید ." برابری شرایط تحصیل دختران و پسران حرفیست منطقی و درست اما کمی...
-
نصف مال من، نصف مال تو!
شنبه 13 مهرماه سال 1387 22:26
نصف مال من، نصف مال تو! کنکور امسال از آن کنکورها بود! از جیغ و هوار رتبه های دو رقمی جلوی در سازمان سنجش بگیر تا طرح های دانشمندانه ی "بومی پذیری" و "تفکیک جنسیتی" و خواب های دیگری که احتمالا دیده شده اند ولی هنوز مانده که یک نفر تعبیرشان کند. طرح هایی را که گفتم به طور حتم کارشناسی شده اند! این...
-
چرا باید ماند؟
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 21:39
چرا باید ماند؟ پرده اول دبیرستان بودم. یکی از بچه های کلاس داشت می رفت کانادا، همه بهش تبریک می گفتند. چند روز بعد هم رفت. وقتی چند هفته بعد که حالش را از پسر خاله اش حسن (که اتفاقاً او هم همکلاسی ما بود) داشتم می پرسیدم ازش سوال کردم که "راستی چرا محمد رفت؟ " و حسن جواب داد " چرا نباید بره؟!"...
-
رمضان
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1387 21:50
لعنت به این بزرگ شدن! "نوزده روز". این را در جواب خاله گفتم، وقتی پرسید چندروز روزه گرفتی؟ "آخه دو روز مریض بودم." را هم وقتی گفتم که داشت با نگاهش دنبال دو روز باقی مانده می گشت. امروز که گذشت بیست و یکم بود. مثل هر سال این موقع، سر سفره ی مادربزرگ بودیم. کمی خم شدم روی سفره. نگاه که کردم آخر سفره...
-
زادروز
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1387 15:23
سلام انگار همین امروز بود که وقتی از پله ها آمدم بالا وعماد را کنار نرده ها دیدم که وقتی من را دید سریع آمد پیش من و گفت: " میای یه وبلاگ بزنیم؟ " و منم بی درنگ جواب دادم: "باشه".(البته روز پیشش در سرویس در راه برگشت راجع به وبلاگ صحبت کرده بودیم که راستش من زیاد جدی نگرفتم و گفتم از این حرفهایی که...
-
تولد
سهشنبه 1 مردادماه سال 1387 22:53
وقتی من به دنیا فحش می دهم دلم گرفته. بدجوری هم گرفته. حالم هم گرفته. قلبم یک جور عجیبی می زند. این روزها حضورش را خوب حس می کنم. همین قلبم را می گویم. انگار رسیده بالای قفسه ی سینه ام. درست زیر پوست. همین طور بی امان می زند: تاپ تاپ! دلم از بقال سر کوچه مان گرفته که شیر دوروز مانده به آدم می اندازد. حالم از دوست...
-
نادر ابراهیمی
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 00:15
سلام نادر ابراهیمی هم رفت، به سان همه که می روند و کس نیست که از این رفتن بازماند... به یاد دارم کسی می گفت: "این بزرگان به سان آثار ارزشمندی هستند و این خاک به سان موزه ای یا گنجینه ای"، اما افسوس و دوصد افسوس که این موزه را خاکی از سر غفلت و خط کشی ها پوشانده است. پس به امید روزی که این خط کش ها آنقدر بزرگ شوند –...
-
ایران
جمعه 3 خردادماه سال 1387 15:38
به نام ایران می خواستم از نا آشناییمان با فرهنگ بگویم ، می خواستم از بیگانگیمان با این خاک بگویم ، می خواستم از ... اما حالا که فکر می کنم می بینم چه فرهنگی ، چه خاکی ، ... آنقدر در مشکلات روزمره خود غرقیم که دیگر مجالی حتی برای آه کشیدن نیست چه رسد به خواندن از عشق بیژن و منیژه ، چه رسد به خواندن از حماسه و عشق به...
-
فردوسی
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 21:58
به نام وطن اولین بار که شاهنامه خواندم ده، دوازده ساله بودم. ولی اولین بار که شاهنامه شنیدم را دقیق نمی دانم. یادم می آید که هنوز مدرسه نمی رفتم که «بابا» از رستم و سهراب می گفت. احتمالا پنج ساله بودم. شاید هم کم تر. مثلا دو، سه ساله. شاید هم کم تر... آهان یادم افتاد! اولین بار که شاهنامه را شنیدم، چند صد سال پیش بود....
-
نوروز۸۷
جمعه 9 فروردینماه سال 1387 23:58
عذر تأخیر! رسیدن بهار و رفتن سرما، به قول کاوه خجسته و شاد باش! این که ما با چند روز تأخیر سال نو را تبریک می گوییم چهار تا دلیل دارد: 1. از وقتی که بلای پیامک یا همان sms خودمان به جان مردم افتاده، همه عادت کرده اند هر مناسبتی را از شش ماه قبلش تبریک می گویند. ما گفتیم به موقع تبریک گفتن خز شده، واسه همین خواستیم...
-
نوروز ۸۷
جمعه 9 فروردینماه سال 1387 20:53
سلام سال نو و نوروز خجسته و شاد باش... ای آفتاب آینه دار جمال تو مشک سیاه مجمره گردان خال تو صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن یا رب مباد تا به قیامت زوال تو مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز طغرانویس ابروی مشکین مثال تو در چین زلفش ای دل مسکین چگونهای...
-
برگ سوم. کودکی گم شده
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 01:05
کودکی گم شده سلام یادم می آید چند ماه پیش عماد برای ماه رمضان متنی را آماده کرده بود (که شوربختانه در وبلاگ قرار نداد) با عنوان "لعنت به این بزرگ شدن!" که در آن متن از اینکه پاکی و معصومیت کودکیمان گم شده و دیگر ماه رمضان مثل ماه رمضان دوران کودکیمان نیست درد دلی کرده بود. راستش من هم وقتی چند روز پیش به محرم سالهای...
-
برگ دوم. عاشورا در قاب عکس
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 00:52
عکسها از فرید رضوانیان (برای دیدن کیفیت بهتر عکسها بر روی آنها کلیک کنید.)
-
برگ نخست. گم شده ی عاشورا
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 01:34
گم شده ی عاشورا عاشورا بود. حرف حسین(ع) بود و ذکر یا حسین(ع) و خون و بوی قیمه و سیاهی عزای حسین(ع). عاشورا تمام شد. بوی قیمه هست و سیاهی پارچه ها و ... حسین(ع) ولی نیست. گم اش کرده ایم.
-
برف
سهشنبه 18 دیماه سال 1386 18:32
برفِ کودکی یا کودکیِ برفی برف که می بارد، کودکی آدم یک دفعه زنده می شود. آدم از هیاهوی زندگی پرت می شود وسط خنده های کودکی. عشق آدم برفی قلب آدم را پر می کند. به نرمی سقوط همین دانه های برف می شود، قلب آدم. گر چه مملکت فلج شده ... کودکی تان مبارک! این عکس ها رو "فرید رضوانیان" برای ما mail کرده. گویا دوشنبه 17 دی ماه،...
-
برگ دوم.موضوع انشاء:خاطره یک روز به یاد ماندنی را بنویسید.
شنبه 28 مهرماه سال 1386 00:54
موضوع انشاء: خاطره یک روز به یاد ماندنی را بنویسید. ... داشتم در راهروی طبقه اول به سمت درب خروجی دانشکده می رفتم که گوشیم توی جیبم لرزید . گوشی را از جیبم در آوردم و نگاه کردم, پیامک فرستاده بود که : "ساعت چند میای, هرچه دیرتر بهتر." گوشی را دوباره در جیبم گذاشتم, حالا دیگه جلوی درب دانشکده بودم. رفتم دستشویی و وضو...
-
انتخاب واحد
جمعه 16 شهریورماه سال 1386 18:42
انتخاب واحد دستی در روزگاری که نانوایی های مملکت هم اینترنتی شده اند، ما همچنان «دستی» انتخاب واحد می کنیم. این جمله معنی اش این نیست که بقیه ی ملت با جاهای دیگرشان انتخاب واحد می کنند، بلکه بدین معنی است که بقیه ی ملت برای انتخاب کردن چهارتا واحد زپرتی، از صبح تا شب علاف نمی شوند. فردا دوباره می رویم دانشگاه عزیز و...
-
برگ نخست.ما ز یاران چشم یاری داشتیم ...
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1386 13:54
ما ز یاران چشم یاری داشتیم ... سلام چند روز پیش یکی از دوستانی که فکر می کنم علوم پایه ای بودند و نیز فکر می کنم که ایشان دبیر یکی از تشکلهای دانشجویی علوم پایه نیز باشند بنده را مورد لطف خویش قرار داده بودند به شرح زیر : "اخه جناب ایزدی چرا دروغ می گی من خودم تاحالا 100بار در صندوق بار کردم کدومتون اومدید یه ذره...
-
پایه نخست
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 16:13
پایه نخست سلام از آن جایی که جنگل هم برای خودش قانون دارد و از آن جایی که ما نیز از دیگر مخلوقات خداوند چیزی کم نداریم و باز هم از آن جایی که از قدیم گفته اند " چاردیواری اختیاری " ، پس ما نیز برای چارپایه مان قانون وضع می کنیم!! این قوانین، برای ما مثل چهار تا پایه می مانند برای "چارپایه" مان. باشد که با این چهار...
-
برگ نخست. انشای روز اول دانشگاه
یکشنبه 7 مردادماه سال 1386 23:50
موضوع انشا: روز اول دانشگاه را توصیف کنید! توی زندگی آدم، روزهایی است که هیچ وقت فراموش نمی شوداین روزها یا خیلی روزهای گند و مزخرفی هستند یا انقدر روزهای خوبی هستند که آدم حس می کند در داخل بدنش سور و سات برپاست! البته بعضی روزها هم همین طوری الکی یاد آدم می مانند. برای ما، یکی از این روزهای به یاد ماندنی روز اولی...
-
برگ سوم
جمعه 22 تیرماه سال 1386 21:31
سلام برای آغاز فکر میکنم دوست خوبم عماد همه چیز را گفته باشد ولی من نیز خواستم تا به نوبه خود دیباچه یا پیشگفتاری بر این وبلاگ نوشته باشم.البته این را هم میدانم که یکی از عادتهای ما ایرانیها نخواندن پیشگفتار نوشته یا کتابی است که قصد خواندن آن را داریم ولی این را هم باید بدانیم که گاهی پیشگفتار یک نوشته میتواند از خود...
-
برگ دوم
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 23:06
ما چه هستیم؟ این که ما دقیقا چه نوع جانوری هستیم، نیاز به توضیح ندارد. ناگفته پیداست که چون ما وبلاگ داریم، پس انسانیم. اما این که چه جور انسانی هستیم را الان عرض می کنم. ما – من و کاوه - دو عدد آدم دانشجو هستیم که در یکی از رشته های دانشکده ی علوم پایه ی دانشگاه شاهد درس می خوانیم . این که چه رشته ای می خوانیم را هم...
-
برگ نخست
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 22:55
سلام رسم خوبی است بین ما ایرانی ها که وقتی می خواهیم هم دیگر را کتک هم بزنیم، قبلش به هم سلام می کنیم. این که می گویم ما ایرانی ها به این خاطر است که در این بیست و چند سال عمر گرانمایه، باقی ممالک دنیا را دیده نکرده ام. ما هم گفتیم به رسم نیک نیاکان مان، با سلام شروع کنیم. سلامی که سلامتی می آورد. پس ، سلامتی همه ی...