۴پایه

وبلاگ فرهنگی دانشجویان دانشکده علوم پایه دانشگاه شاهد

۴پایه

وبلاگ فرهنگی دانشجویان دانشکده علوم پایه دانشگاه شاهد

برف (۸۷)

سلام

دیروز برف نو باریدن گرفت در این گرفتگی و آلودگی ، شاید این "امید ِ سپید" بتواند – هرچند اندک – امیدی در دلهامان ایجاد کند که " همه آلودگی ست این ایام".

 

 

 

 

 

برف                                                                          

 

برف ِ نو ، برف ِ نو ، سلام ، سلام!

بنشین ، خوش نشسته ای بر بام.

 

پاکی آوردی – ای امید ِ سپید! –

همه آلودگی ست این ایام.

 

راه ِ شومی ست می زند مطرب

تلخ واری ست می چکد در جام

اشک واری ست می کشد لبخند

ننگ واری ست می تراشد نام

 

شنبه چون جمعه ، پار چون پیرار،

نقش ِ هم رنگ می زند رسام.

 

مرغ ِ شادی به دام گاه آمد

به زمانی که برگسیخته دام!

ره به هموارجای دشت افتاد

ای دریغا که برنیاید گام!

 

تشنه آن جا به خاک ِ مرگ نشست

کآتش از آب می کند پیغام!

کام ِ ما حاصل ِ آن زمان آمد

که طمع بر گرفته ایم از کام...

 

خام سوزیم ، الغرض ، بدرود!

تو فرود آی ، برف ِ تازه ، سلام!

 

ا.بامداد (1338)

تفکیک جنسیتی: آری یا نه؟

سلام

عماد درست می گفت، من موافق طرح تفکیک جنسیتیم. اما صبر کنید! من مخالف حضور زنان در اجتماع و یا دانشگاه و یا... نیستم، من فقط یک حرف دارم و آن اینکه به قول دیالوگ معروف مظفرالدین شاه در فیلم کمال الملک: " باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید."

برابری شرایط تحصیل دختران و پسران حرفیست منطقی و درست اما کمی فکر کنیم. این جا ایران است این جا پسران (یعنی شوهران و پدران آینده هستند که) مسؤولیت خانواده را دارند، این جا پسران هستند که به خواستگاری می روند، مهریه می دهند، نفقه می دهند و این جا هنوز پسرانند که نگران تامین مسکن برای ازدواج هستند، و حتی حق شریک شدن در پول کار کرد زنشان را نیز ندارند،اما این جا دختران هستند که بدون دغدغه فقط به فکر ادامه تحصیل هستند ، آنها هستند که به ازدواج به چشم پله ترقی از طبقه اجتماعی خود نگاه می کنند، آنها هستند که در ازای حقوق ناچیز مشاغل را کسب می کنند و ...

قصد اضافه گویی ندارم که اگر کمی به دور و بر خود نگاه کنیم هزار ویک چیز دیگر می یابیم اما این جا ایران است و این ها همه فرهنگ و آداب و رسوممان، که برای تغییرشان نه لایحه و طرح لازم است و نه تصویب در مجلس! فقط کمی فکر لازم است و به قول سهراب :"شستن چشمها" ولی این بار نه برای جور دیگر دیدن که برای همه چیز را شفاف دیدن و بدون حب و بغض قضاوت کردن.

از این همه که بگذریم خود می دانم که این طرح (تفکیک جنسیتی) درد را دوا نمی کند، فقط مُسکن است. اما تا درمان درد، چند نسل باید منتظر بمانند؟ چند جوان باید ناکام بمانند؟ چند ...

 و سخن آخر اینکه، مساله رفتن یا نرفتن دختران به دانشگاه نیست، مساله چیز دیگری است...

و نمی دانم چرا همیشه برای ما مساله، انتخاب بین دو چیز است :" بد و بدتر ! "